نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم: محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي



 

(قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ )(1)
بگو به مؤمنان که درگذرند از کساني که معتقد و اميدوار با ايام خدا نيستند.
عده اي از علماي تفسير معتقدند که اين آيه با آيه «سيف» و جهاد نسخ شده است و در توضيح آن چنين مي گويند: اين آيه در مکه و درباره ي عمر بن خطاب نازل شده است، به هنگامي که مردي از مشرکين به او ستم و فحاشي نمود، عمر خواست با وي درآميزد و او را به سزاي ناسزايش برساند، اين آيه براي رام کردن عمر نازل شد و بعداً هم با آيه:
(فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ. )(2)
نسخ شد.
طرفداران نسخ، اين جريان را در نزول آيه مورد بحث و چگونگي نسخ آن مي آورند و از روايتي استفاده مي کنند که آن را عليل بن احمد از محمد هشام از عاصم بن سليمان از جويبر از ضحاک و او هم از ابن عباس نقل کرده اند.(3)

مؤلف:

اين روايت که تکيه گاه و مورد استناد طرفداران نسخ مي باشد، جداً ضعيف و غيرقابل اعتماد است و اگر از ساير جنبه هاي ضعف اين روايت صرف نظر کنيم، تنها اين بس که در سند آن «عاصم بن سليمان» واقع است و او شخصي بود دروغگو و حديث ساز.(4)
اين حديث علاوه بر ضعف سند که در آن مشهود است، از نظر متن و مفهوم هم ضعيف و غيرقابل اعتماد مي باشد زيرا:
اولاً: مسلمانان قبل از هجرت که در مکه به سر مي بردند، ضعيف و در اقليت بودند و نمي توانستند با مشرکين، تندي نموده و راه منازعه با آنان در پيش گيرند.
ثانياً: عمر، از کساني نبود که در جنگ ها پيشقدم باشد و از رزمندگان و شجاعان به شمار رود، با آن شرايط نامساعد که در ميان مسلمانانِ قبل از هجرت بود و مخصوصاً با آن ضعف روحي که عمر داشت، چگونه تواست که در دوران ضعف مسلمانان با مشرکي درآويزد به طوري که به خاطر رام کردن او آيه نازل شود؟
در صورتي که لفظ« غفران» و گذشت که در آيه آمده است، به قدرت و امکان انتقام دلالت دارد، ولي به طوري که اشاره نموديم، پيش از هجرت انتقام گرفتن از آن مشرک براي عمر ممکن نبود، زيرا اگر عمر مي خواست با مشرک درآويزد، او نيز به ناچار با عمر در مي آويخت و ديگر مجالي براي مفهوم «غفران» باقي نمي ماند.
به هر تقدير نظر ما در اين آيات، همان است که در آيات گذشته بود و اين آيه هم مانند آيات قبلي يک حکم ثابت و لازم الاجرايي را در بردارد و هيچ نسخي به آن راه نيافته است و مفهوم آن اين است که مؤمنان را به عفو و اغماض در برابر اهانت ها و شکنجه ها و در برابر هرگونه آزار و اذيتي که از ناحيه ي کفار به آنان مي رسيد، فرمان داده و به آن ها دستور مي دهد که در برابر همه ي ناملايمات و شدايد، گذشت و چشم پوشي کنند.
بنابراين توضيح، آيه شريفه اختصاص به عمر ندارد بلکه درباره ي تمام مؤمنان است که در برابر ايذا و اذيت کافران عفو و اغماض از خود نشان دهند.
گواه ما بر اين معني، جمله اي است که در آيه ي بعدي آمده است که مي فرمايد:
( لِيَجْزِيَ قَوْماً بِمَا کَانُوا يَکْسِبُونَ.‌ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ.‌ )(5)
تا خداوند به مردم در برابر آن چه کسب و عمل مي کنند، پاداش دهد. هر کس عمل نيک انجام دهد براي خود او است و هر کس کار بد کند به زيان خود او خواهد بود.
ظاهي آيه اين است که جزاي بدکاران که از عذاب خدا و روز جزا نمي هراسند، موکول به خداست، خواه اين افراد بدکار از کفار و مشرکين باشند و يا از اهل کتاب و از مسلماناني که در دين خود بي مبالاتند.
آري، جز اين چنين افرادي از هر صنف و گروهي باشند، به خداوند که ظلم هيچ ظالمي و تجاوز هيچ تجاوزگري را فراموش نمي کند، موکول و محول است پس سزاوار نيست شخصي که ايمان به خدا دارد، در انتقام گرفتن سبقت جويد و اين است مفهوم آيه ي شريفه، ولي البته بايد توجه داشت که اين حکم يک حکم اخلاقي و معاشرتي و مربوط به روابط اجتماعي اسلام است و با موضوع دعوت به سوي اسلام و يا جنگ و قتال در مواردي که حکم جنگ آمده است، کوچک ترين منافات و مخالفتي ندارد خواه تشريع اين حکم و برنامه، قبل از نزول آيه«سيف» باشد و يا بعد از نزول آن.

پي نوشت ها :

1-جاثيه/14.
2- توبه/5.
3- الناسخ و المنسوخ، نحاس 217.
4-ابن عدي درباره عاصم مي گويد: دروغگو و حديث ساز است. باز گويد: تمام حديث هاي وي هم از نظر سند و هم از نظر متن سست و متزلزل است و ضعف در رواياتش آشکار.
فلاس: او حديث مي ساخت و در حديث سازي به حدي مهارت داشت که مانند او را نديده ام.
ابوحاتم و نسائي: گفتار عاصم متروک و غيرقابل اعتماد است.
دارقطني: دروغگو است و در علل مي گويد: ضعيف است و در ضعف و بي اعتباري نمونه است.
ابوحبان: جايز نيست که روايات او را نوشت، مگر براي تعجب!
ابوداود طيالسي: دروغگو است.
ساجي: حديث وي متروک است، زيرا حديث جعل مي کرد.
ازدي: ضعيف و مجهول الحال است.(لسان الميزان، 218/3، 219).
5- جاثيه/14، 15.

منبع مقاله :
خوئي، حضرت آيت الله حاج سيدابوالقاسم خوئي(ره)(1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم